عشق درد آور💦😈🥵پارت ۳

❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ · 1402/05/22 23:49 · خواندن 2 دقیقه

عشق درد آور💦😈🥵پارت۳

لوکا:و مرینت یه هو یه چیزی رو کوبید تو سرم و از حال رفتم

مری: داشتم از حال میرفتم که یه میله کنارم بود و به زور برش داشتم و کوبیدم تو سر لوکا و بلند شدم و رفتم لباس هام رو برداشتم و به زور رفتم خونه آلیا خیلی حالم بد بود

آلیا: مرینت چی شده وای چرا اینطوری شدی به زار به آدرین و نینو بگم 

مری :نه نگو نگو

آلیا :چرا 

مری: چون ممکنه لوکا منو پیدا کنه

الیا: درست حسابی بهم بگو چی شده(نویسنده :هیچی لوکا مرینت رو به گاداده🥴مری: از دست شما ممنونم)

مری:داشتم میومدم خونه که دیگه چیزی نفهمیدم بیدار شدم دیدم که لوکا منو دزدیده و لباسام رو در اورده بود همش بهم میگفت تو باید عاشق من باشی نه اون ادرین لباسام رو در آورد و به من.... به من تجاوز کرد و من فرار کردم

آلیا: باشه بزار برم برات لباس بیارم 

آلیا توی ذهنش: گوشی و یواشکی برداشتمو به نینو آدرین زنگ زدم و همه چیز رو براشون تعریف کردم و لباس مرینت رو اوردم بیرون  دیدم مرینت از حال رفته و بردمش حموم و خشگش کردم و لباسارو تنش کردم و رو تخت خوابوندمش و پتو رو روش کشیدم و همش تو خواب میگفت ادرین نجاتم بده و همون لحضه آدرین و نینو اومدن

آدرین : مرینت کو

آلیا : تو اتاق رو تخت خوابوندمش

الیا تو ذهنش:ادرین دست مرینت رو گرفت و بود و داشت باهاش حرف میزد و مرینت بیدارشد و ادرین  دید و بقلش کرد و ادرین مرینت رو بوسید و گفت دیگه نمی زارم کسی نزدیکت بشه 

ادرین : مرینت تو باید بیای خونه ی من تو چه بخوای چه نخوای باید با من بیای

مرینت: ادرین من نمیتونم بلند شم

ادرین توی ذهنش : مرینت رو بلند کردم و بردمش توی ماشین و گذاشتمش تو ماشین و بهش گفتم همه چیز رو برام تعریف کرد 

مرینت : ولی گوشیم جا مونده اونجا راستی میتونیم رد گوشیمو بزنیم و لوکا رو پیدا کنیم

ادرین : راست میگی و

خب خب بچه ها اینم پارت ۳

لایک❤️

کامنت📝

دنبال+

بوس بوس بای بای